سالگرد ازدواج مامان آزی و بابا علی
سلام زندگی من. خوبی عزیزم؟ میدونم که پیش خدا جون و فرشته های مهربون خیلی حالت خوبه و بهت خوش میگذره.. عزیزم نوزدهم شهریور( روز یکشنبه) اولین سالگرد ازدواج بابایی و مامیت بود. انشاالله که سال بعد تو در کنار ما باشی و شادی رو برای ما و زندگیمون بیاری عزیز مادر. من از صبح مشغول تدارک شام و نظافت خونه بودم. همه زنگ زدن تبریک گفتن( فقط خانواده مامان آزی ) میخواستن شب بیان خونه مون ولی چون بابای از ین کارا خوشش نمیادگفتم کسی نیاد. عزیزم بابایی هیچی برای من نخرید حتی یک شاخه گل. اصلا ناراحت نیستم با من قهر نکنه من کادو نخواستم. این روزها خیلی دلگیرم. الان دارم اینا رو برات مینویسم داره بارون میاد و من خونه ه...
نویسنده :
مامان نی نی
9:35